معنی مضاعف و دو برابر

حل جدول

فرهنگ فارسی هوشیار

مضاعف

دو چند، دو برابر و افزون


دو برابر

دو چندان، دو تا، دو چند


مضاعف کردن

دو چند کردن (مصدر) دو برابر کردن: اگر یک نیکی بود از بنده مومن آن مضاعف کند (خدا) .


مضاعف شدن

دو چند گشتن (مصدر) دو برابر شدن

فرهنگ واژه‌های فارسی سره

مضاعف

دو برابر

فرهنگ فارسی آزاد

مضاعف

مُضاعَف، دو برابر، دوچندان،

فرهنگ معین

مضاعف

(مُ عَ) [ع.] (ص.) دو برابر شده، دو چندان شده.

لغت نامه دهخدا

مضاعف

مضاعف. [م ُ ع َ](ع ص) دو چند.(غیاث)(آنندراج)(از منتهی الارب)(ازاقرب الموارد). دوچندان.(دهار). هرچیز دوچندان شده و دوبرابر و افزون.(ناظم الاطباء): هرچند، معنی جرایم او به معاذیر اجوف و تهاونهای معتل مضاعف گشته است.(جهانگشای جوینی). گوید هر یکی را از شماو ایشان عذاب مضاعف و مکرر است.(تفسیر نسفی سوره ٔ 7 آیه ٔ 38). ای پروردگار ما ایشان را به عذاب مضاعف گرفتار کن.(تفسیر نسفی سوره ٔ 33 آیه ٔ 68). آنها راست جزای مضاعف بدانچه کردند.(تفسیر نسفی سوره ٔ 34 آیه ٔ 37). چون مخالفان اضعاف مضاعف قزلباش بودند، اثری بر سعی و کوشس ایشان مترتب نشده.(عالم آرا ص 231).
- مضاعف شدن، دوچندان شدن: مضاعف شود عذاب مهتران بر عذاب کهتران.(تفسیر نسفی سوره ٔ 11آیه ٔ 20). مضاعف شود بر وی عذاب روز قیامت.(تفسیر نسفی سوره ٔ 25 آیه ٔ 69).
- مضاعف کردن، دوچندان نمودن و دوبرابر کردن و ضعف کردن.(ناظم الاطباء): خدای تعالی... آن را مضاعف کند.(تفسیر نسفی سوره ٔ 4 آیه ٔ 40) مضاعف کرده شود مر ایشان را.(تفسیر نسفی سوره ٔ 57آیه ٔ 18). اگر یک نیکی بود از بنده ٔ مؤمن آن را مضاعف کند.(از کشف الاسرار ج 2 ص 505). یکی از ملوک عرب شنیدم که متعلقان را همی گفت که مرسوم فلان را چندانکه هست مضاعف کنید که ملازم درگاه است.(گلستان).
- مضاعف گردانیدن، دوچندان ساختن: مضاعف گرداندش خدای تعالی به اصناف بسیار فراوان.(تفسیر نسفی سوره ٔ 2 آیه ٔ 245). گویند ای پروردگار ما هرکه ما را این پیش آورد مضاعف گردان وی را عذاب در آتش سوزان.(تفسیر نسفی سوره ٔ 38آیه ٔ 61). وام دهیت خدای را عز و جل وام نیکو مضاعف گرداند آن مر شما را.(تفسیر نسفی سوره ٔ 64 آیه ٔ 16).
- وردالمضاعف، گل صدبرگ.(دهار)(مهذب الاسماء). رجوع به گل صدبرگ شود.
- نرگس مضاعف، نرگس پرپر:
برای دیدن او نرگس مضاعف را
دو چشم گوئی در بوستان چهار شده ست.
سیدحسن غزنوی.
||(اصطلاح حساب) دوبرابر کردن عدد را مضاعف گویند، مانند ضرب کردن دو عدددر یکدیگر. و رجوع به مفتاح المعاملات چ بنیاد فرهنگ ص 45 و شمارنامه چ بنیاد ص 11 و ترجمه ٔ مفاتیح العلوم چ بنیاد ص 179 و ضعف شود. ||(اصطلاح صرف زبان عرب) فعلی را گویند، اعم از ثلاثی مجرد یا مزید فیه، که عین الفعل و لام الفعل آن از یک جنس باشد مانند: «رد» و «حد» و اگر فعل رباعی باشد باید فاءالفعل و لام الفعل اول آن و همچنین عین الفعل و لام الفعل ثانی از یک جنس باشد. مثل: زلزل و تقلقل.(از کشاف اصطلاحات الفنون ج 2 ص 888). و رجوع به تعریفات جرجانی شود. || مرحوم دهخدا این کلمه را معادل «پرولی فر» فرانسوی گرفته است و آن ازگلهائی است که «دم گل » آنها بر زبر تخمدان گل به رشد خود ادامه میدهد و از گلبرگها و کاس برگ می گذرد و نمو می کند و شکوفه می دهد و با گلهای پربرگی احاطه می گردد.

فارسی به انگلیسی

دو برابر

Binary, Double, Dual, Reduplicate, Twofold, Twice

فارسی به آلمانی

دو برابر

Doppel, Doppelgänger (m), Doppelt, Krümmen, Verdoppeln, Zwiefach

فارسی به عربی

فرهنگ عمید

مضاعف

دو‌برابر، دو‌چندان،

مترادف و متضاد زبان فارسی

مضاعف

دوبرابر، دوچندان، دومقابل

معادل ابجد

مضاعف و دو برابر

1412

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری